۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

یه وقتایی آدم تو یه وضعیتیه مثلِ دندون کشیدن یا نمیدونم هر چیز دردناک یا ناراحت کننده ای من اینجوریم که  اونلحظه میگم  تموم میشه میگذره فردا میشه هفته دیگه  میشه یادت میره اصن فقط الان تحملش کن ساکت باش صبر کن . اما بعضی وقتا تو بهترین جای دنیات قرار میگیری نمیخوای تموم شه . من تمام تلاشمو میکنم که تموم نشه ولی یه چیزی ته دلم هی هشدار میده که اینم تموم میشه میگذره بعد من میشنوم ولی بازم تلاش میکنم تا جایی که میتونم طولانی ترش کنم و. من کوچیکتر که بودم دلم میخواست که دنیا یه روز عقب تر بود مثلا الان که دهمه دیروز بود نهم بود کلا همه دنیا یه روز عقبتر بود نمیدونم چرا اینجوری دوست داشتم تو هیچ شرایطی هم نظرم تغییر نمیکرد همیشه دوست داشتم اینجوری باشه الانم بعضی وقتا به این موضوع میرسم چه روز خوبی بوده باشه چه بد بازم دلم میخواس یه روز عقب تر میبودیم ... یا  نمیدونم شاید دلم میخواد که یه بار دیگه تموم اونچیزا که روز پیش برام پیش اومده باز پیش بیاد بجای اینکه بعدش تا یه مدتی تمام فکرمو زندگیمو مشغولش کنم . البته من دوست دارم که یهویی مدتها بعد یه چیزی یادم میاد بعد چشمام برق میزنن لبخند میزنم اگه کسی پیشم باشه میگه دیوانس دختره خر خوب حاله خودمه فقط خودم ازش سر درمیارم !!! همین کاشکی دنیا یه روز عقب تر بود اصن مثل ساعت که هی عقب جلوش میکنن مثل خیلی چیزای دیگه که هی عقب جلوش میکنن