۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

به زودی

 دستام پر از زخمه انگار كه كلي زمين بيل زدم٫ زير چشام يه دونه چروك افتاده انگار كه روز تا شب سوزن نخ كرده باشم٫ دلم ريش ريش شده انگار كه روزي ده بار رندش كرده باشن٫ دنيا زشته انگار كه چندين ساله بدي داره حكومت ميكنه ٫ اميد ندارم انگار كه سوزوندنش٫ آرامش ندارم انگار كه از اول آرامشي نبوده٫ فقط 19 سالمه انگار كه 1000 سالمه٫٫٫ داره نزديك ميشه مرگمو ميگم ديگه چيزي به رفتنم نمونده يكي از همين روزاست كه سرمو بزارم زمين و ديگه بلند نشم ...

۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

شکر

 روزا پر از روزمرگي تمامه هرروز كه سوار ماشين ميشم ميگم كاشكي تصادف كنم درجا بميرم شبا كه ميخوام بخوابم ميگم كاشكي زلزله بياد اين سقف رو سرم خراب بشه بميرم ولي انگار نه انگار . اين دوتا كاشكي هر روز تكرار ميشه نميدونم كي تموم ميشه تنها آرزويي كه دارم اينه كه بميرم مرگ تنها چيزيه كه ميتونه بهم كمك كنه تا به آرامش برسم . خسته شدم از اين همه آدم خسته شدم از اين دروغا همه حرف ميزنن منم سرمو تكون ميدم ولي هيچ كدوم از حرفاشونو باور نميكنم ... شبا با اشك ميخوابم صبا با اشك از خواب پا ميشم غصه ميخورم خودخوري ميكنم . دلم ميخواد داد بزنم دلم ميخواد انقد بدوم كه پاهام پودر بشن . دلم ميخواد موهامو از ته بزنم . دلم ميخواد خدا يه ربع بياد پايين فقط گوش كنه هيچي نميخوام فقط گوش كنه همين . نميخوام چيزيو تغيير بده نميخوام برگرده عقب نميخوام كه دليل بياره اصلا نميخواد خرف بزنه فقط ميخوام گوش كنه. میخوام همه چیز آروم بشه نمیخوام حصرت لحظه هارو بخورم نمیخوام دل کسی واسم بسوزه ٫ دلم واسه خودم خیلی میسوزه ...

۱۳۸۷ فروردین ۱۲, دوشنبه

بالاخره

بچه که بودم یه اسباب بازی بود که یه دختر بچه و یه پسر بچه روش بودن فکر کنم قلک بود یادمه یه چیزی مینداختیم توش اون دوتا میچرخیدنو همدیگرو بوس میکردن ٫ اونموقع نداشتم دلمم نمیخواست. دختر خالم داشت فکر کنم تاحالا ترکوندتش ولی اگه منم یکی داشتم هنوز داشتمش ٫ اکثر روزا رو با اینجور خاطره ها میگذرونم دست خودم نیست یهو میاد تو ذهنم ٫ بد ترین پاییزو زمستون تو عمرمو داشتم یه روز نبود که بدون دلهره و اشک شب بشه ٫ یا زندگی کوچیکه یا من واسه زندگی بزرگم ٫ زندگی سخت تر از اون چیزیه که تصورشو میکردم ٫ خیلی از آرزوهامو هدفهام و گم کردم ٫ یکی نشسته هی داره نفرینم میکنه ولمم نمیکنه  ٫  من بدترین تولدو داشتم ٫ دلم میخواد روز تولدم که میرسه لی لی برم از رو روزش بپرم رو روز بعدیش ... دنیا خستم کرده . سال زود گذشت ولی بد گذشت تنها آرزویی که الان دارم اینه که همه چیز آروم بشه مثل اون اولا همه چیز پاک باشه ٫ از ته دل میخوام که هیچ وقت خاطرات این سال مسخره یادم نیادو اذابم نده چون با یادآوری هرکدومش کلی پیر میشم دلم میلرزه 

 عیدتون مبارک