۱۳۹۳ خرداد ۶, سه‌شنبه

آخرِ مِی

داره میشه دوسال تمام ، پارسال همین موقع داشتم فکر میکردم که چی مثلا ؟ خب الان ارزش داره ؟ شدم بی پناه و تنها و بی پول و هیچ کاری هم ازم برنمیاد و همه رویاها الکین همه چیز از دور قشنگه چون رویایی که توشی و داری سرویس میشی چه فایده ای داره .
کارت باشگاهم سوم ماه بعد تموم میشه ، کارت دوچرخه م هم همین هفته تموم میشه ، بلیط اتوبوسم آخر این ماه تموم میشه ، تا آخر این ماه وقت دارم شهریه دانشگاهو تکمیل بدم ، کلا الان بیستو پنج یورو پول دارم ، بورسمو نداده دانشگاه چون وضعیت اقتصادی مسخره س ! و داره از من حتی شهریه هم میگیره ، اگه شهریه رو نریزم پرتالم قفل میشه و نمیتونم امتحان بدم ، پول برق اومده سیصدو خورده ای یورو ، و امروز همخونم گفت شهریه شو که پرداخت کنه دیگه پولی واسه اجاره ی ماه بعد نداره این یعنی هشدار این یعنی دیگه رو همخونم زیادی حساب کردم ، قبل از عید کاملا این حسو داشتم که خانواده م تردم کردن چون منو به هم پاس میدادن ، داشتم میرفتم یه کلاس خوب که مدرک بگیرم برم سر کار ، پول کلاسه رو نداشتم و کسی هم نداشتم که ازش قرض بگیرم مجبورم کردن برم ایران ، الکی یه ماه ایران بودم برگشتم باز پول کم دادن بهم و با منت زیاد و من واقعا خفه م و زورم نمیرسه و نمیدونم چیکار باید بکنم ، یا باید برگردم یا باید هرجوری شده کار پیدا کنم ، کار پیدا نمیشه ، الان که نشستم رو کاناپه از بیرون میام تقریبن کل شهر رزومه دادم به بار ها و رستورانا ، قبلا هم اینکارو کردم ولی هیچ خبری نشده ، پاهام تیر میکشن خسته م و هیچ ایده ای ندارم که چی قراره سرم بیاد و واقعا نمیفهمم که زندگی انقدر ارزش داره ؟ الان هیچ اصراری ندارم که بمونم خارج از ایران ولی خب برگشتن هم مسخره س ! اینهمه جون بکنی بعد چی ؟ کل عمر بگی بخاطر لجبازی خانواده نتونستم درس بخونم ؟  اینکه میبینم همه خانواده ها در جریان همه چیز بچه ها هستن و من دارم با رعایت تمام زندگیمو میگذرونم و هیچ کاری نمیکنم جز درسخوندنو دانشگاه رفتن و فقط دارم میگذرونم بازم خانواده م لجبازی میکنن و اینجوری تو فشار گذاشتن منو خیلی خسته تر میشم خیلی . باورم نمیشه این وضعی که پیش اومده رو ، اصلا نمیدونم پیش خودشون چی فکر میکنن !
همیشه حواسم هست کسی نبینه دارم گریه میکنم ، گریه کردن رو واسه خودم ضعف میدونم ، چند بار آخر که با خونه حرف زدم دست خودم نبود اشک ریختم گفتم تو فشارم خواهش میکنم یه کاری بکنین من حتما کار پیدا میکنم و چند برابرشو بهتون برمیگردونم الان که نیاز دارم انقدر منو تو فشار نذارین .
 پشت سرم تیر میکشه ، اشکم دیگه نمیاد ، چون چه فایده آخه که چی آخه!  حفظ ظاهرم هنوووز خوبه ، هنوز میتونم به روم نیارم که چه قدر دارم سرویس میشم چون به مردم چه من چمه ، با خونه قطع رابطه کردم دیدم دارن منو به هم پاس میدن انگاری بچه شون نیستم دور شدم همه راه های ارتباطی رو بستم چونکه کمکی که نمیکنن و فقط هربار که حرف میزنم باهاشون بیشتر اذیت میشم ، الان این چند روزه که حرف نمیزنم راحت ترم بیشتر درک میکنم این حرفمو که آدم همیشه تنهاس خودشه و خودشه ، دلم میخواد دنیا تموم شه آخرِ این هفته نیاد که اول ماهه ، باید برم اداره بورس و خواهش کنم نکنن با من اینکارو بهم بورسمو بدن دارم سرویس میشم ، ولی خب هیچ امیدی ندارم به هیچ چیز .
دیشب تو تخت به همخونه م گفتم کاش یکی بود منو بغل میکرد ، از سر شب کاملا حس میکردم نیاز دارم یکی منو در بر بگیره یه جوری که قایم بشم قشنگ حس امنیت کنم ، فکر کردم دیدم که خیلی وقته من حس امنیت و خیال راحتی ندارم تو زندگیم ، هیچ امنیتی نبوده منو اینجوری در بر بگیره ، هرچی به خودم گفتم فکر کن ببین دوست داری کی بغلت کنه دیدم که هیچ کس و بعدش به این نتیجه رسیدم که حرف حضور ِ کسی نیست ، حرف سامون گرفتن ِ زندگیه که نمیگیره لعنتی .
از تنهاییم راضیم ، مسلمه که دلم میخواد یکی باشه ولی نمیتونم اصلا به این موضوع توجه کنم  وقتی خودم وضعیت مالیم داغونه و هزارو یک فکر دارم ، اولین دغدغه ی زندگیم الان کاره بعدش درس ، کافیه کار پیدا بشه یکی زنگ بزنه بگه بیا ، خیلی چیزا درست میشه میتونم راحت درسمو بخونم میتونم بیشتر از تنهاییم لذت ببرم میتونم مسافراتی کوچیک برم میتونم رها باشم واقعا تو رویای واقعی باشم ولی این کار پیدا شدن انقدر سخته ؟ یه چیز ساده انقدر سخته ؟ شاید چون کمکی آشنایی ندارم اینجوریه نمیدونم ، حس بی پناهی و بیچارگی ِ شدیدی دارم .
دیشب کاملا رویا دیدم که سشوارو گذاشتم تو کابین حموم روشنش کردم ، دوشو باز کردم ، باید برق بگیره منو دیگه ، برق نمیگیره ولی من تظاهر میکنم که برق داره منو میگیره ولی هیچی نمیشه ، روزا میگذرن کاش نگذرن کاش دنیا تموم شه واقعا نه توان از بین بردن خودمو دارم نه اینکه چیزی رو میتونم درست کنم خیلی دارم زور میزنم ، از اینترنت از بیرون از همه جا دارم دنبال کار میگردم کاش یه چیزی بشه کاش زنگ خورده بشه این گوشی ِ لعنتی .

دیشب سعی کردم خودم خودمو سفت بگیرم و حس ِ در برگرفته شدگی بدم به خودم .