۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

بلاتکلیف

یکی از مزخرفترین چیزا میتونه این باشه که خیلی شادو شنگول از خرید کتابایی که مدتیه میخواستی داشته باشیشون برگردی و برای یک ساعتم شده یادت بره که اینروزا چیا سرت اومده ٫ و بری تو سوپر خرید کنی ببینی بچه ای رو با سگ اشتباه گرفتن و بهش بجای کمربند کنترل بچه ٫ کمربند سگ بستن اونم بدون بند و مادرش هی میکشدش ٫ اونم بچه ای که تازه راه افتاده ٫ هیچکس انگار تومن نبود اونلحظه بگه بهش ٫سگ میخواستی چرا بچه به این قشنگی اوردی آخه

حالا این حکایت منو خداودنیاس بعضی وقتا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر