۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه

هیچ

هیچ ایده ای ندارم از هیچ چیز ، دقیقن هیچ معنیِ واقعی من است اینروزها ، هر چه قدر دستو پا میزنم برای ساده بودن برای هیچ بودن برای لذت بردن ، آخرش نه همان وسطهایش یه پتکِ بزرگ وسطِ سرم است ، تمامِ اشتباهاتم را که تا الان انجام داده ام را نوشته ام که ببینم جوابهایی که ازشان گرفتم حقم بوده ؟ شاید یکی دوتایشان بوده ولی بقیه چرتِ محض است ، بختِ آدم بد عادت میشود به نظرم ، بختم را باید به زوور هم که شده خوش عادت کنم باید ساده نباشم گویا ... 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر