۱۳۹۱ آذر ۱۰, جمعه

شیرین


مدتها بود دلم میخواست شله زرد درست کنم حالا بگرد دنبالِ گلاب ، رفتم تو مغازه ای که ازش نون میگرفتم و عرب هم هستن گفتم که به نامِ خدا ، شما حلوا میپزین ؟ ما میپزیم چونکه ، بعد توش یه چیزِ خوشبویی میریزیم که فلان ! به هر حال فهمید که گلاب میخوام و گلاب دار شدم و خوشحال شدمو اینا . حرفم اینه که خواستم بگم دستورِ پختِ شله زرد خب ریخته تو اینترنت بعد یه جایی نوشته بود که قدیمیا دیگ دیگ که شله زرد میپختن یه دونه بادوم مینداختن توش که اون تو ظرفِ هرکسی میومد حاجتش برآورده میشد مثلا ، منم بادوم نداشتم و دوتا قابلمه هم شله زرد گذاشته بودم و دوتا گردو انداختم توشون ، وقتی که داشتم ظرف ظرف میکردم میدونستم گردوها تو کدوم ظرفه و خب وقتی همخونه ایام گفتن که قبول نیست تو میدونی گفتم که من اعتقاد ندارم همینجوری انداختم که دلمون خوش باشه دیگه و خب چونکه من میدونم تو کدوم ظرفه به من نمیرسه نگران نباشین ، دوستامون که رفتن خونشون دوتا ظرف موند واسه خودمون ، یکیشو خوردیم تا چند روز تموم شد ، دیشب رفتم یه کم از اونیکی ظرفه بخورم همینجوری داشتم فکر میکردم و شله زرد میخوردم یهویی گفتم عه این چیه اینتو دیدم که ای بابا گردوعه اینتوعه که مالِ منه که ! بعد گفتم به همون که فکر میکردی ؟ میکردم ؟ مثلِ همیشه زدم توذوقم که نه بابا هیچ خبری نیست دلتم به هیچ چیز نباید خوش باشه و اینا .
به طورِ کل نباید برای خودم امید درست کنم و نمیکنم و همیشه بدترین چیزارو در نظر میگیرم که وقتی بدیش پیش اومد شوکه نشم وگرنه از خوبی که بدم نمیاد خب از خدامم هست ، گردوعه رو هم نخوردم فقط پیداش کردم ذوق رفت زیرِ پوستم . 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر