۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

شبهای من

دامن صورتیامونو میپوشیم بعد جیغ میزنیم که وای چه قدر آب رفتیم ٫ ساعت از دوازده گذشته و ساعت خنده ما شده ٫ ما که میگم منو فولی ( عروس ) . کلا شدیم جفت هم این همون خواهریه که نغ میزدم که چرا ندارم ٫ شبا پیشم کسی نیست تا صبح بخندم ٫ دوستامو نمیخوام خواهر میخوام ٫ خب حالا اینروزا دارم دیگه . از سر شب کلافه میشیم میخوایم بزنیم بیرون ٫ میگه چی بگیم ؟ تو میری جلو اینا از من میپرسن کجا ! گفتم بیا اون با من . میزنیم بیرون و با موزیکامون پرواز میکنیم و زندگی به شور میرسه . همیجوری که داریم میریم یهو میبینم چند تا ماشین بغل ما با ما دارن دست تکون میدن و میرقصن ٫ میچسبه بهمون . ساعتها میچرخیم ولی کافی نیست تو پارکینگ کلی بالا پایین میپریم و بعد میگیم خوبه پسر نیستیم وگرنه الان ساختمون رو سرمون بود . آهان دامن صورتی مال بعد از پارکینگ بود ٫ انقدر بالا پایین پریدیمو خندیدیم که هلاک شدیم . این وقتا که دنیا یادمون میره و واقعا زندگی میکنیم . اصن تمام زندگی این میشه که نتونیم یه کلمه رو درست تلفظ کنیم ٫ نتونیم تو یه خط صاف راه بریم ٫ موزیک زندگی صدام میزنه

۱ نظر:

  1. واسه کلاس زبان ایتالیایی این خبر ها نیستش بگم! روزی 6 ساعت مفید باید بخونی اماده شو که وقت وقته درس خوشی تموم شد
    من نمیدونم چرا گیر دادی به این 6 ساعت . رتبه کنکورت چند شده بود ؟ خواستم بگم که ما 10 نفر بودیم پیش دانشگاهی یه شاگرد اول داشتیم که خیلی درس میخوند منو دو تا از دوستام شیطون بودیم تو کلاس خلاصه ما همون سال دانشگاه قبول شدیمو الان لیسانسمونم گرفتیم داریم فوق میخونیم اون هنوز قبول نشده یعنی اصلن تو کل نفر ما سه تا سال اول شدیم دانشجو ... اینجوری دیگه ...

    پاسخحذف