۱۳۹۱ تیر ۶, سه‌شنبه

هو آ

زندگیم یه جاهایی شبیه ِ فیلمای موزیکالِ سیاه سفیده که یه وقتایی یه ته مایه ی رنگی ِ کِدری دارن رو خودشون ، یه وقتایی موهام آلمانیه بلونده دستمال گردنم بستم دورِ گردنم توهمِ پاریسم دارم با یه ماشینِ بزرگِ کروک ولی خب اینا همش توهمِ یه لبخندِ گشادِ روی صورتمه که ناشی از موزیک میشه ! بعدش من وسطِ تهرانم توی ترافیک یا دارم بوق میزنم یا دارم ویراژ میدم و آواز میخونم ! ولی اونوقتایی که دارم تِلک تِلک توی ماشینِ کروکم میرونم لبخندِ گشادی روی صورتمه که راضیم از همه چیز ولی میگم همه چیز در لحظس ! شاید تنها خوبیی که داشته باشم که بد هم هست اینه که گذرِ زمان رو واسه خودم بالاپایین میکنم و میگم میگذره و دیدی گذشت و اینا ، این خیلی کمک میکنه به رد شدنم از خیلی چیزا . 
یه وقتاییم چارلی چاپلین میشم واسه خودم ، کلا اگه بشه همیشه واسه خودم باشم میشه کلی چیز بود هی در لحظه . 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر