۱۳۹۱ بهمن ۲۷, جمعه

کاش بدونم

پتوم چارخونه چارخونه سبزو آبی و بنفش و اینا داره ، وقتی رفته بودیم بخریمش من دلم قرمزی میخواست که خالخالای سفید داشت گردالی گردالی ، حتا گلداری هم دلم میخواست ، حتا یه مدلِ ترمه داری هم بود که دلم نمیخواستش ، به هم خونه م گفتم کدوم ؟ گفت خالخالی؟ رفتم مثلِ مدلِ هم اتاقیم خریدم ، بعد گفتم که تو ناراحت نمیشی ؟ گفت نه بابا خوبه ، الان ستِ هم داریم خیلی کاپلوار!
 پتوم چارخونه چارخونه سبزو آبی و بنفش و اینا داره ولی شکلِ من نیست .
پشتِ خونمون یه پارکیه که رودخونه هم از وسطش رد میشه ، انگاری این شهر رویاس ! انگاری رو کوه ها کلی دراکولا زندگی میکنه ، وقتی نشستم یه جایی تو خیابون و آدمارو نگاه میکنم چشمامو تنگ میکنم و توجه میکنم میبینم که اینا هر کدوم انگاری گرگ هم نه یه موجود ِ ترسناک مثلِ محافظ که وقتی میفهمن من نگاشون میکنم برمیگردن و برقِ چشماشونو نشون میدن ! نه خیر من فیلم زیاد نمیبینم به این ژانر ! فقط قدرتِ تصویر سازیِ مسخره ای دارم .
خیلی که بخوام به خودم برسم هی انگشتامو نگاه میکنم هی رگای پشتِ دستمو دست میکشم ، هی خوشم میاد میگم تو دنیارو داری تو دستات تو خوب باشی کاش همیشه !
ورزش نمیرسم بکنم و خب کسی هم ندارم به زورش برم ورزش کنم ، دلم میخواد خیلی بدوَم .
به طرزِ عیجیبی آرومم .
میگن تو وقتی که شوخی میکنی میخندی یه جوریه مدلت که انگاری همه جونت غم داره ولی انقدر شوخی میکنی میخندونی که بگذره ، چی بگم ؟ اصرار کنم به غم داشتن ؟ مرض دارم مگه ؟ خوشم میاد مگه ؟
میگه تو همه چی داشتی چرا اومدی ؟ خندم میگیره ! همه چیز داشتن چه قدر واسه آدما معنی های مختلفی داره ، من آرامش نداشتم ،  خیلی وقت بود نقشه ی اومدن کشیده بودم ! راضیم دارم خوب میشم ، زخمش میمونه ولی خوب که میشم ؟ میشم . قضاوت کاش نکنن آدما تو روی آدم چونکه آدم خسته س واقعا ، همون لبخند هم نمیشه زد گاهی .
پی ام اومده که تو خیلی خوبی خیلی قوی هستی ! میگم چرا ؟ میگه اینهمه تونستی دووم بیاری من بودم نمیتونستم ، خیلی دلم میخواد آدمارو بیارم بذارم جای خودم جای خیلیای دیگه بگم ببینین آدم مجبوره آدم جنگیده آدم پشتش هیچی نداره به اون صورت آدم باید بره جلو ، با اینکه خودم هنوز باورم نمیشه که رویا میتونه تلخ هم باشه ، به این امیدی که به هیچی دارم مشکوکم .
اینی که من دارم دیگه فکر میکنم از دو قطبی گذشته ، یه چندین قطبیی هست به گمانم .
خیلی وقته که یه روزایی که از خواب پا میشم دلم میخواد که تموم شده باشه ، بچه باشه مرد باشه ، مرد رفته باشه سرِ کار ، بچه با چشماش زُل زده باشه به من ، زندگی ثبات داشته باشه ، که میدونم اونموقع هم ثباتی نیست ولی خب امید که میشه داشت !
میگه تو اگه تو رابطه  باشی یکی دلتو بلرزونه میری باهاش ؟ یا رابطتو بهم میزنی ؟ میگم بستگی به آدمه که دلمو لرزونده داره اگه خاص باشه به نظرم میرم باهاش ولی رابطمو بهم نمیزنم ، میگه تو خرابی ، تا جون دارم میخندم ، تا عمر دارم دلم میخواد هر سری دیدمش بخندم . میگم نه خب اگه راستش همه چیزم خوب باشه مرض ندارم که ، بعد تهِ دلم به خودم میگم برو برو گه نخور لطفا ! توی بی عرضه توی احمق همش هارتو پورت همش ترس همش وقتای اشتباه ، همش جاهایی که باید خیانت کنی نکردی و جاهایی که نباید کردی ، گفتم که بستگی به خیلی چیزا داره اگه تو موقعیتش بودم بهت میگم که چیکار میکنم .
آدما چه میدونن زندگیت چه شکلی بوده ؟ حالا هرچند من سنم یه سال ازشون بیشتر یا صدسال کمتر ولی آدما چه میدونن از آدم ؟
توی پارکِ پشتِ خونم رو اسکله روی رودخونه ، باد میپیچید تو موهام سرم رو به آسمون بود برف اومده بود ، یه درختِ بالا سرم یه چیزایی مثلِ شکوفه داشت میوه ش بود فکر کنم ولی مثلِ شکوفه های گیلاس بود ، رفتم شامپوی شکوفه ی گیلاس خریدم ، اصلا هم خوب نیست .
دلم میخواد کیک درست کنم ، دلم میخواد این سبک شدگی رو یه کاری بکنم ، دلم میخواد از خودم تشکر کنم که داره شکست میخوره ؟ یا داره کنار میاد ؟ یا اون امید مسخره هه به نمیدونم چی چیه ؟
میگم این دیگه دو قطبی نیست آخه
پتوم خیلی گرمه ، پتو مسافرتیمو که یه عمر خاطره س میندازم زیرم که صبح ها با کمر دردِ شدید بیدار نشم ، منتظرم زانو بندم برسه ، خونه آسانسور نداره زانوهام از درد یه وقتایی نیستن میرن اصلا .
یه روزی باید برم یه مدلِ دیگه ملافه کیسه داری واسه پتوم بگیرم ، پتو خودش سفیده تو باید براش ملافه کیسه داری بگیری که تهش دگمه بخوره تِق تِق . شاید خالخالی سفید ، شاید ترمه ای حتی .
نمیدونم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر