۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

خفه خون گرفتم انگاری ...

اصن انگار هیچکس نیس چشماشو تنگ کنه اخم کنه یه خرده لبخند بزنه ٫ چشم بدوزه تو چشماش بعد که حرفش تموم شد بگه بروووووووووووو بی ناموس و  غش غش بخنده و اون بفهمه که این خنده یعنی شناختمت٫ یعنی میدونمت که چی فکر کردی٬ برو نمیخواد واسه ما بازی کنی٫  ته دلش بلرزه که نکنه ازم بدش بیاد احساسش عوض شه ٫ بعد یکی تو دلش بگه شده تو خری دیر میگیری . من اون دور وایسم انگاری که تو خواب باشم از بالا همه چیزو ببینم . بعد من دلم خنک شه بعد همه چی برگرده عقب ٫ پاک شه اصن . فقط همین یه تیکه یاد- همه بمونه همین 

۲ نظر:

  1. حیف شد . خیلی چیزی ازش نفهمیدیم ولی ...
    ولی هیچی .
    حواسم پرت کامنت بالایی شد که ماشالله بطور سازماندهی شده همه جا هستن انگار . خدا شفاشون بده . آمین .
    ولی چی؟؟؟؟
    آره دیگه همیشه یکیشون تو کامنتا پیداشون میشه .

    پاسخحذف
  2. میخواستم بگم همینم خوبه که بمونه . پاک نشه . بدرد میخوره . برای آینده ها خوبه که آدم بشینه و با یاد این خاطره های تلخ و شیرین سر کنه .
    بهتره که هیچی نمونه . هیچی نباشه که بمونه . یادش بمونه .
    آدمای با خاطره وضعشون از آدمای بی خاطره بهتره . آدم بی خاطره مث آدمیه که هیچ آلبوم عکسی نداره . نه که داشته و سوزونده باشه . اصلن نداشته .
    خاطره هم مث عکس قدیمی با ارزشه حتی اگه یادآوریش ، یا نگاه کردن بهش ، اشکتو در بیاره .
    آدم بی خاطره ، آدم بی آلبوم ، خیلی تنهاس . تنهاتره .
    یه چیزایی هس که انقدر سنگینه که ردشونم آدم و اذیت میکنه .

    پاسخحذف