۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

گلسا و کیش بودنش و آرامشاش ...

بعد این میشه که بعد یه عمر تهران بودن و نزدیک بودن یه بارم به سرمون نمیزنه ٫ همو ببینیم ولی وقتی اونرفته اونجا بمونه و درس بخونه و زندگی کنه و منم رفتم سفر٫ بد جوری بزنه به سرمون که ببینیم همو ٫ که من وقت اضافه بیارم تنها بشم بعد فکر کنم٫ زنگ بزنم بهش بگم من بیکارما. بعد پشیمون شم که اگه خودش بیکار باشه خبرم میکنه ٫ و اتفاقا همون وقتا که با فکرام دارم کلنجار میرم زنگ بزنه بگه دارم میامااااا . بعد من یه حس غریب دارم واسه دیدن کسی که شش ساله فقط صداشو شنیدم و حس کردم . که میاد دنبالم  تمام تلاشش اینه که من راضی باشم از این دیدار . من راضیم اصن٫ من پر از انرژیم اصن . میبرتم یه جای پاتوق کلی حرف میزنیم تعریف میکنیم همدیگرو٫ چه قدر دوست داشتم دوست تر میبودیم باهم ٫ اصن نشستن ـ پیشش آرامش بود ٫دیگه چه برسه به تعریفاش از زندگی و کار و آرامشش . اصن هر لحظش آرامش بود ٫ میرسیم به خونش به نقطه آرامش ٫ درو باز میکنم و دقیقا  روبه رو میشم با فضای پست پایین ٫دلم میریزه یهویی . بد جوری کم میارم ٫ کم میاریم دوتاییمون. اگه جنس مخالف بودیم حداقل میشد نزدیکتر شد ٫ ولی این دختر بودن سخته بدجوری سخته ٫ بازم چه قدر دلم میخواست دوست تر بودیم باهم ٫ اینجوری لم میدادیم رو کاناپه هه و دنیامونو برای چند ساعت میساختیم با خیلی چیزا ٫ اگه دوست تر بودیم فضا سنگین نمیشد که من راضی بشم به رفتن٫ کاشکی اینجا دوست تر شده بودیم٫ کاشکی راهی بود برای این تر شدن . ولی همون چند ساعت همون با هم بودن ٫ و لطف اون تو شریک کردن من تو آرامشش حالا برای چند ساعتم که شده٫ کافی بوده که من نخورده مست باشم ٫ که من مست باشمو برسم به اتاق و همون جوری با همون لبخند قشنگه مچاله بشم گوشه تخت و با همون لباسا بخوابم و غرق بشم

گلسا واسه تمام آرامش اون چند ساعت مدیونتم 

۲ نظر:

  1. ترمه؟ بابا مگه قرار نشد بری باز بیای؟..اون وقت کم که تو با آدمای دیگه اومده بودی کافی نبود. جمع کن بیا من باشم و تو کلی ببرمت بگردونمت تا صب حرف کنیم و حرف کنیم و بخندیم و بخندیم و تا جایی که دوست داری دوست تر شیم.
    مگه نمیخوای از اتفاقای اونروز به بعد زندگیم بدونی؟

    پاسخحذف
  2. چندین بار سعی کردم برات کامنت کنم اما فرستاده نمیشد. اینروزا امتحانامه/گهم.

    پاسخحذف