امسال جای همیشگی نرفتیمو به پیشنهاد عمه جان ( این عمه جان با عمه فرق میکنه ) رفتیم پارک قیطریه ٫ از ما فقط من و بابا و مامان بودیم ٫ مامان کلی باقالی پلو با مرغ درست کرده بود و کوکو سبزی ٫ عمه جان لوبیا پلوی محشرشو پخته بود با جوجه کباب بقیه هم هر کدوم یه غذایی اورده بودن ٫ بعد ما سکنجبین نداشتیم به جاش عمه جان واسم قره قروت آب کرد شکر هم زد گفت کاهوتو بزن اینتو و بخور ٫ میگم که عجیب بود تاحالا همچین چیزی از فامیل ندیده بودم ٫ مزه جالبی داشت . همه یادشون رفته بود منقل بیارن و ما از خانواده بغلی منقلشونو خواستیم بهشون برخورد و گفتن که این یک وسیله خصوصی و شخصی میباشد ٫ ماهم کلی خندیدیم و یه گوشه ای منقل دستی درست کردیم و یه سیخ جوجه کباب هم بهشون ندادیم تا بفهمن شخصی یعنی چی . بدمینتون بازی کردیم کلی ٫ بعد زن عمو واسمون فال گرفت کلی هیجان کسب کردیم و به زندگی امیدوار تر شدیم ٫ خانواده های اطراف هجوم اوردن به زن عمو که فال بگیره بیچاره شد ٫ یکی دوتاشونو گرفت گفت دیگه سرم درد میکنه . عمه جان از خانواده مذکور قلیون گرفت و ما کم مونده بود خودمونو آتیش بزنیم . آقایون هم کلی ورق بازی کردن و منم کلی از این شیرنی گرد خشکا که میذاری تو دهن آب میشه خوردم . خلاصه بعدشم که عمه جان گفت باید سبزه گره بزنیم ٫ ما گفتیم که هرکی میخواد ازدواج کنه باید گره بزنه ٫ گفت نه واسه اینه که مشکلاتت برطرف شه گره رو هم باید باز کنی بعدش ٫ بعد با پسر عمه و زنش به این نتیجه رسیدیم که هر دفعه مشکلی داشتیم بیایمو به سبزه پناه ببریم
...
پهلو ما باد بدی می اومد. کنار دریا یه جایی پیدا کردیم که باد نمی اومد اخه کوه و ساحل تقریبا به هم رسیده بودن. رو قلوه سنگهای ریز نشسته بودیم و کشتی ها که به خاطر هوای طوفانی نزدیک ساحل اومده بودند رو نگاه می کردیم.
پاسخحذف