۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

سیزده به در

امسال جای همیشگی نرفتیمو به پیشنهاد عمه جان ( این عمه جان با عمه فرق میکنه ) رفتیم پارک قیطریه ٫ از ما فقط من و بابا و مامان بودیم ٫ مامان کلی باقالی پلو با مرغ درست کرده بود و کوکو سبزی ٫ عمه جان لوبیا پلوی محشرشو پخته بود با جوجه کباب بقیه هم هر کدوم یه غذایی اورده بودن ٫ بعد ما سکنجبین نداشتیم به جاش عمه جان واسم قره قروت آب کرد شکر هم زد گفت کاهوتو بزن اینتو و بخور ٫ میگم که عجیب بود تاحالا همچین چیزی از فامیل ندیده بودم ٫ مزه جالبی داشت . همه یادشون رفته بود منقل بیارن و ما از خانواده بغلی منقلشونو خواستیم بهشون برخورد و گفتن که این یک وسیله خصوصی و شخصی میباشد ٫ ماهم کلی خندیدیم و یه گوشه ای منقل دستی درست کردیم و یه سیخ جوجه کباب هم بهشون ندادیم تا بفهمن شخصی یعنی چی . بدمینتون بازی کردیم کلی ٫  بعد زن عمو واسمون فال گرفت کلی هیجان کسب کردیم و به زندگی امیدوار تر شدیم ٫ خانواده های اطراف هجوم اوردن به زن عمو که فال بگیره بیچاره شد ٫ یکی دوتاشونو گرفت گفت دیگه سرم درد میکنه . عمه جان از خانواده مذکور قلیون گرفت و ما کم مونده بود خودمونو آتیش بزنیم . آقایون هم کلی ورق بازی کردن و منم کلی از این شیرنی گرد خشکا که میذاری تو دهن آب میشه خوردم .  خلاصه بعدشم که عمه جان گفت باید سبزه گره بزنیم ٫ ما گفتیم که هرکی میخواد ازدواج کنه باید گره بزنه ٫ گفت نه واسه اینه که مشکلاتت برطرف شه گره رو هم باید باز کنی بعدش ٫ بعد با پسر عمه و زنش به این نتیجه رسیدیم که هر دفعه مشکلی داشتیم بیایمو به سبزه پناه ببریم 
...

۱ نظر:

  1. پهلو ما باد بدی می اومد. کنار دریا یه جایی پیدا کردیم که باد نمی اومد اخه کوه و ساحل تقریبا به هم رسیده بودن. رو قلوه سنگهای ریز نشسته بودیم و کشتی ها که به خاطر هوای طوفانی نزدیک ساحل اومده بودند رو نگاه می کردیم.

    پاسخحذف