۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

بچگی

دیشب تونستیم دو تا فیلم از خالم بگیریم ٫ یکی عروسیش یکی هم کوچیکیهای دختر خاله و من و ما کلن . چیزهایی در حدود هجده و سیزده سال پیش . ویدئو مال سالهای دوره ٫ از انباری در اومده ٫ دیر وقته. راش میندازیم ٫ ترک ( تراک ؟) داره ٫ کنترل هم نیست . فیلم عروسی من سه سالمه خودمو میبینم و باورم نمیشه که این منم ٫ که اینهمه یادم نیست اصن چرا ؟! لباس عروس سادمو یادمه ٫ دوتا بند نازک داشت و دولایه تور بود و اصلا پف نداشت و خیلی قشنگ بود . تو فیلم بعدی هم من هستم ٫ دندونهام یکی درمیون افتادن . مامان فوق العاده جوونه و پوستش برق میزنه ٫ بابا واقعا سرحاله ٫  بعد دختر خاله هست و من . کلی میخندیم از رقص من ٫ تمام مدت با اون لباس پفکیم خودمو تکون میدم و بالا پایین میپرم ٫ یادم میاد داداشام همیشه بهم گوشزد میکردن که آروم برقص و با ناز ٫ نپر هوا اینجوری . این شد که اصن رقص از ذهنم پاک شد و تبدیل شد به ناز . صدایی دارم گوشخراش و تیز ٫ باباهمیشه میگفت اوه اوه این چه صداییه آخه . باهمون صدا تمام کادو هارو باز میکنم با شوق ٫ میخونم گلاب گلاب کاشونه ماشاالله تولد سارا جونه ماشاالله ٫ سارا هم با یه صدای ریزی با من میخونه ٫ وقتی که میخواد شمعهارو فوت کنه از بغل باباش میاد پایین میره اونور میزو فوت میکنه و داد میزه هورااااااا ٫ زنده میشم با دیدن فیلما . از اینکه اصن یه دنیایی داشتم مال مال خود خود خودم  و همه به این دنیا احترام میذاشتن . تو خونه خاله عکسهایی میبینم که تا به حال ندیدم ٫ قیافه هایی از من که باور کردنی نبود که منم ٫ برام همیشه پشت مو میذاشتن و این به تخس بودنم اضافه میکرد . بابا گفت همه فیلما رو داره و باید حتما همه رو با دقت ببینم ٫ تا بیشتر بفهمم اینهمه زندگی کردن هیچ وقت شبیه یک چشم بهم زدن نیست
 ...

۳ نظر:

  1. کاشکی زندگی دنده عقب داشت .. .تو بی پدر عالمی بعضی وقتا با این حرفات :*

    پاسخحذف
  2. سلام. عجب فکری بوده این دیدن فیلم گذشته ها. یاد گذشته ها اون هم عروسی یه عزیز باید هم شیرین باشه. ادم می فهمه چی بوده و چی شده! و همینطور بقیه. خوشحالم که وبلاگتون رو پیدا کردم. هر چند اینقدر با فاصله...

    پاسخحذف