۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه

کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پرآبم ...

پارسال آخر عید نبودم ٫ اینا نرفته بودن سیزده به در  . امسالم واسه خاطر من رفتن تو راه فکرمیکردم اگه برم کی اینارو جمو جور میکنه ٫ولی دلم هر چی بگه من میرم . تو فال مامان گفت که یه نفر تو خونتون عاشقه کلی خندیدم . دیروز زنگ زد گفت معذرت که بهت گفتم خرابی ٫ گفتم دفعه آخرت باشه زنگ میزنی من اگه میخواستم به این حرفای تو گوش بدم الان با تو بودم نه بی تو . پاهام از کلاج گرفتن درد میکنه ٫ صندلی جلو نمیومد ٫ ترافیک بود . پنج شنبه رفته بودم با مامان هایپر استار ٫ دوتایی قدم زدیم از این حوله ها که کلاهه خریدیم واسه بابا که از حموم میاد به جای اون بلیزه که میپیچه دور سرش ٫ سرش کنه . پیتزا خوردیم با سالاد مرغ و آب پرتغال . تو فالم اومده بود جادوت کردن ٫ جادوتو باطل کن ٫ آه کشیدم . یکی واسم یه کامنتی گذاشته که چسبید بهم . برگشتنی از اوین گذشتیم سر تاسر سرباز وایساده بود ٫ دلم شکست ٫ دعا کردم همه چیز آروم بشه . بهش برخورده بود sms فحش فرستاده بود ٫ نمیدونم کی میخوام خطمو عوض کنم ٫ خسته شدم . وقتی رفته بودم آب پرتغال بگیرم مامام گریه کرده بود ٫ آروم بود . کلی بچه دیدیم و با هم ذوقمرگ شدیم . بابا گفت این چیه خریدی گفتم کلاهه واسه بعد  حمومت گفت من نمیخوام واسه خودت . تو فال اومده بود نگران نباش همه چیز درست میشه . دیروز پسر عمه زنشو از پشت بغل کرده بود . بابا از حموم که اومد گقت این کلاهه کو ؟ دید گلهای آبی داره ٫ گفت این زنونس ٫ گفتم خوبه . واسش پیتزا اورده بودیم داغ کرد خورد ٫ کلاهشم سرش کرد .  دیشب مامان میخواس دعوا کنه ٫ گرمش بود ٫ فشارش رفته بود بالا ٫ بهش گریپ فروت دادم ٫ آرومش کردم خوابوندمش . تو فال پسر خانواده بغلی که بیست و یک سالش بود اومده بود که یکیو دوست داره ٫ پسره گفت میخواد زود عروسی کنه ٫ من غصه خوردم واسه جوونیش ٫ واسه خنگیش ٫ حتی واسه الاغیش . با ماشین میاد دم خونه صدای ظبطشو بلند میکنه حالم بهم میخوره . امروز غر میزنم که چرا مامان هی کلیداشو گم میکنه ٫ قاطی میکنم داد میزنم ٫ مامان آرومم میکنه سوییچو میاره میگه بریم دور بزنیم ؟؟ دیشب میخواستم زود بخوابم از خستگی ٫ نشد . صبح که از خواب پاشدم خسته شدم ٫ کی این ماه تموم میشه ؟؟ رفتیم خونه خاله ٫ پسر خاله پاش شکسته بود . پام درد میکنه از کلاج ٫ حتی وقتی با آب گرم شستمش خوب نشد . دخترک زنگ زد ٫ گفت که دلش واسم یه ذره شده ٫ گفت کجایی ٫ دروغ گفتم  بهش . دلم میخواس میرفتم فردا با سرعت بالا تنهایی میدوییدم ٫ دخترک باز زنگ میزنه ٫ میگه فردا بریم ثبت نام ؟ میگم من دیگه نمیرم آخه ٫ میگه خب نرو من میرم تمرین تو بدو ٫ خوشحال میشم میگم باشه . لعنت به اون از همه نظر . میترسم از رفتن ولی باید برم ٫ زندگی یعنی رفتن ٫ یعنی وقتی من عیدا نیستم بابا دست مامان و بگیره ببره بیرون . فکر میکنم اگه کسی بیاد جلو من چه قدر داستان باید واسش تعریف کنم ٫ بعد میگم وای چه زندگی سختی . بعد لعنت به اون . اخم کردم ٫ محکم . تو فال اومده بود دلم خیلی داره داغون میشه و ظاهرم اصلن نشون نمیده . گفت فراموش کن . میگم بزار هیچی توضیح ندم ٫ بعد میگم نه من آرامش میخوام نه یه عمر دروغ . وقتی زنگ میزنه میگه دوست پسر جدید چطوره ٫ دلم میخواد هرجایی که هست همون لحظه آسمون خراب شه روسرش . از پارکینگ که بیرون میومدم ٫ دختر پسرهای ساختمون رو به رو اونوریه ٫  داشتن بازی میکردن وسط کوچه ٫ تقریبا همسن و سال هم هستیم ٫ همه تو یه ساختمونن و باهم رفیقن . باز لعنت به اون ٫ من نمیدونم چطور اینهمه وقت اینهمه چندش تحمل کردم و نفهمیدم . اگه خواهر داشتم شاید هیچ کدوم از اینها اتفاق نمیوفتاد ٫ یا اگرم میوفتاد یکی بود ٫ الان بیاد بریم پشت بوم . سه تا ماهی داشتیم ٫ یکی یکی مردن ٫ یادم نبود اصلن غذا بدم بهشون ٫ بیشعور میشم بعضی وقتا ٫ پس بعضی چیزها حقمه باید بکشم . اعتمادم تموم شده و وجود خارجی نداره اصن . برم ماسک از بین برنده دونه های سیاه و که تازه خریدم و بر خلاف تبلیغش هیچ تاثیری از روز اول نداشته رو بذارم یه کم خنک شم حداقل
...

۵ نظر:

  1. هنوز می خوام بگم که خوب می نویسی. راحت و بی شیله پیله. این منو جذب می کنه و به خاطر همین مرتب میام و می خونم.

    پاسخحذف
  2. نوروز مبارک ...

    سبز باشید چون بهاری که می آید ...

    پاسخحذف
  3. خیلی بد و گنگ مینویسی ادم اصلا نمی فهمه چی به چیه؟ کلاجت خورد تو سر ماهی مرد بعد تو کلاه گذاشتی سر پسر داییت تا بره خواستگاریه هایپر استار اونم با اخرین سرعت دوید و تو مسابقات اول شد


    شما اگه خواننده باشي متوجه ميشي من چي نوشتمو همينجوري در مورد مردم قضاوت نميكني ...

    پاسخحذف
  4. بنده هنوز توو کف اون خانواده ام که سیزده بدر منقلشونو به شما ندادند که وسیله ی شخصیه و ...
    بعدش اومدن و قلیونشونو دادن به عمه خانم شما !؟
    نکنه خانواده ی مذکور ، همون خانواده ی مذکور نبوده و مراد شما یه خانواده ی مذکور دیگه بوده ؟!
    بهر حال اینکه که منقل یه وسیله ی شخصی و خصوصیه رو ، راست گفتن بنده های خدا ! حالا شما فک کن یهو زمان استفاده از منقل فرا برسد و منقل هم دست شما باشد و مشغول کباب کردن و ...
    خب فک کردین چه بلایی بر سر اون مادر مرده ی منقل لازم میاد اونوقت !؟
    حالا اینکه روز سیزده بدر و اونم وسط پارک قیطریه نمیشه از اینکارا کرد ، اگر چه حرفیست منطقی ، ولی بدانید و آگاه باشید که وقتی وقتش برسه ، سیزده بدر و چهارده به توو و قیطریه و جمشیدیه و منظریه ، حالیش نمیشه که نمیشه .
    خلاف عرض میکنم ؟!

    نه اون خانواده اي كه منقلشونو ندادن سمت چپ و دور بودن ولي اونيكي خانواده پشتمون بودن و خيلي هم زياد بودن . بعدشم يه خانواده چهار نفريه جوون بودن به قيافشون منقل لازمي نيمخورد ;) نه خير شما درست ميفرماييد

    پاسخحذف
  5. اتفاقی به بلاگ ات برخوردم... دنبال یه شعر می گشتم... بعد رفتم و بعضی از مطالب آرشیو رو هم خوندم. همه شو نه، سر کار هستم. ستاره زدمت تا همه تو بخونم از بس که گل می نویسی دختر جان.

    پاسخحذف