یه بار دوست پسرم رو جا زدم به جای معلم ریاضی اوردمش خونه به رومم نیوردم ٫ تازه مامانمم کلی تحویلش گرفت . بیچاره هر بار که مامان میومد تو اتاق عرق خیس میشد ٫ منم سرخوش میخندیدم . بی پدری بودم واسه خودما
* دوست پسر مذکور دانشجوی شریف بود و واقعانی ریاضی تدریس میکرد .
به به
پاسخحذفچشم ما روشن
دیگه دانشجوی شریف رو اغفال میکنی
خندیدم دیوونه.
پاسخحذف