۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

احمق عالم

اینروزا ٬ شبی یه فیلم میبینم بعد میشینم اینجا هی میخونم . بعد فکر میکنم ٫ گاهی با دخترک حرف میزنم تا صبح ٫ بعد میخوابم . صبح زود بلند میشم ٫ صبحونه میخورم !!! ( میخوریم ) مامان نهار میذاره ٫ نهار میخوریم نوبتی با عروس ظرفهارو میشوریم ٫ حرف میزنیم ٫ میخندیم ٫ فیلم میبینیم و پسته میخوریم . یه روز در میون میریم تمرین خسته و کوفته میایم خونه ٫ شام میخوریم ٫ نوبتی ظرف میشوریم . بین اینکارا یه کارایی هم میکنیم که حوصلمون سر نره ٫ مثلا با ژله دسرهای مختلف درست میکنیم ٫ ورق بازی میکنیم و فال میگیریم ٫ خواننده هارو مسخره میکنیم ٫ با خواهرهای عروس میریم بیرون میخندیم ٫ نصفه شب میریم شام میخوریم . وقت ندارم که بخوابم تا لنگ ظهر ٫ دیگه نمیتونم هر وقت گشنم شد برم واسه خودم غذا بکشم بخورم ٫ وقتی واسه درس نمونده .خیلی وقته با دخترک نرفتم بیرون ٫  فقط شبا مال خودمم و زندگی میکنم ٫ انگاری صبحا وقتی چشم باز میکنم رفتم مسافرت تا وقتی که شب بشه نیمه شب . البته خوبم هست ٫ کلی مزایا داشته مثلا اینکه مامان بابا آشتی کردن و پیش هم میخوابن ٫ یه سری به وسایل خونه اضافه شده ٫ همه باهم غذا میخوریم ٫ بیشتر شبا مهمون داریم و خوبه که صبحا زود بیدار میشم . اما خب دیگه ٫ یه حریمی هست که مال خود منه اون شده شبا
 ...

۳ نظر:

  1. ترمه جان سلام
    واسه پست قبلیت شونصد خط نظر دادم اما موقع ارسال ب*گ*ا رفت همش کلی حالم رو گرفت ...
    واسه این پست هم که فکر میکنم بد نباشه اینجوری ..من که گاهی که سرم گرمه دیگران ،برنامه هاشون،مهمون و شلوغی و روزمره گی میشه بد جوری دنیا برام به راحتی سپری میشه...

    پاسخحذف
  2. همين روزا مگه نمي رن و دوباره تنها نمي شي...؟
    مامانم مي گفت...!
    راستي شما فاميلموني...؟
    نمیدونم !! فامیلتونم ؟؟؟

    پاسخحذف