۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

خالی

هی میام اینجارو باز میکنم بعد فکر میکنم چی بنویسم ! بعد بیخیال میشم میبندم میرم به کارام میرسم بعد اینکار هی تکرار میشه . این حالت الان توی زندگی هم پیش اومده یعنی خالیم کلا ٫ انگاری تو یه دوره ای توی فضا نیستم نمیدونم ٫ یه چیزایی هست که کلمه نداره اصلن اینم از هموناست . تمام مدت حواسم به عروسه که بغض نکنه یه وقت ٫ که دلش نشکنه ٫ مطمئن نیستم از اینکه راحت باشه . کاشکی اینجوری نبود ٫ کاشکی شرایط طور دیگه ای بود ٫ حالا هم که اینجوره زود تر بگذره . این دوره هم باید بگذره . همه دارن میرن ایناهم روش ٫چندسالدیگه منم میرم اینم روش . دنیا کوچیکتراز هر حرفیه اینروزا ٫ من اصن نمیدونم یه وقتایی چی میشه همه چیز یه جور دیگه ای میشه . اصن انگاری زندگی داره یه ور دیگشو نشون میده ٫در کل همین که آرامش هست خوبه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر