۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه

دلم ریخت

امروز یه عالمه(تا حالا اینهمه باهم ندیده بودم ) از این گاردی خوفا دیدم ٫ شاید هزارنفر. بعد با این ماشین عجیبا که میگیرن میندازن اونتو . بعد یهو دلم ریخت واسه اونایی که میگیرنشون میندازنشون تو اون ماشینا ٫ واسه اون زمانی که طول میکشه تا به مقصد برسن و چی میکشن تو اون فاصله٫ دلم ریش شد بد جوری

۴ نظر:

  1. خدا نابودشون کنه...

    به امید آزادی...

    پاسخحذف
  2. ما نیز دلمون ریخت
    و هر روز این سوال در ذهنم تکرار می شه که خدا کجاست

    پاسخحذف
  3. کریسمس مبارک ...

    تمام راه های دنیا به یک بی راهه ختم می شود ،

    بی راهه من منتظر عبور شماست ...

    پاسخحذف
  4. همه ی این ادوات خوفناک ! فقط و فقط برای همین است . برای خالی کردن دلها ، برای فرو ریختن دل ها ...
    اما ...
    اما باید که دل ، قوی داشت . باید که دلی قوی داشت . باید .

    پاسخحذف