۱۳۸۸ دی ۲۶, شنبه

خومون از خط رد نشیم ...

باباهه اومده بالا سرم میگه چرا از خط زدی بیرون ؟! میگم این چسبه بعدش میکنمش درست میشه . میگه هه تقلب میکنی؟ میگم نه همیشه اینکارو میکنیم حتی سر امتحان ٫ میگه ولی ما باید با دستمون صاف در میوردیم اونموقع از این چسبا نبود ٫ حالا بودم فرقی نمیکرد مهم این بود که باید یاد میگرفتیم خودمون خط صاف بکشیمو از خط رد نشیم . لبخند میزنم ٫ میره به سمت در و میگه هه اینهمه میرین دانشگاه تقلب یادتون میدن

۲ نظر:

  1. درود فراوان...
    و پس از مدتها یک غزل...
    امیدوارم استقبال کنید، بخوانید و به شدت منصفانه نقد کنید.
    ضمناً خانمها خیلی زیاده روی نکنن در انتقاد و بد و بیراه گفتن به این لولی وش مغموم.
    ببخشین که نظر نذاشتم واسه این پستتون.چون فوق العاده وقت کم دارم.(ایشالله دفعه های بعد)
    چشم انتظارتان هستم.
    موقتاً بدرود...

    پاسخحذف
  2. ترمه جان به روزم
    سر بزن

    پاسخحذف