۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

1389

چه عدد گنگیه این هزارو سیصدو هشتادو نه !!! تا ساعت هشت بیرون بودم و در حال پیدا کردن ظروف مربوط و رومیزی ٫ و دلم خوش بود که الان برم خونه همه چیز سر جاشه و من فقط میزو میچینم ٫ ولی رسیدم دیدم نه ٫ مادری که ما(خودش؟) اسمش رو گذاشتیم مادر از چهار بعد از ظهر تا هشت شب فقط یک سبزی پلو ماهی اونم مدلی که خودش میپسنده درست کرده . دست به کار میشم جمع میکنم  ٫ میچینم ٫مبلارو جابه جا میکنم ٫ میوه میشورم و میچینم ٫ میام برم حموم میبینم مادر نامی اونتو هستن مبادا عقب بمونه از من ٫ دیگه دو دقیقه مونده بود رفتم زیر دوش و تا از حموم اومدم بیرون بومب سال تحویل شد و من یک سال خیس بودم و خودم خبر نداشتم ٫ یه کمی بد اخلاقی کردم ولی خب زیاد خرده نگرفتم ٫ برادر و عروس اومدن بالا عیدیشون رو گرفتن و برگشتن پایین و مهمون داشتن چونکه ( من نمیدونم بعضیا چه جوری میتونن سال تحویل مهمون باشن ) عروس کشف کرد که اونیکی ماهی هم مرده ٫ منم همچنان در حال رنگ کردن تخم مرغ بودم . بعد من اصن نمیدونم صد سال به این سالها یعنی چی خب دویست سال دیگه هم بگذره این سال میادو این لحظه سال نو میشه دیگه . ما بعد از سالهای سال دوباره سفره انداختیم رو زمین و سبزی پلو با ماهی با قرمه سبزیه کرفس دار خوردیم و خندیدیم یه کم ٫ بعدش مادر دید نه داره زیادی خوش میگذره یه کم باید بد هم بگذره ٫ خلاصه انقدر بد گذشت که کاسه صبرم لبریز شد و کلافه شدم . این بود عید ما که اولش خوب بود بعدش خوب نبود واقعا
 ...

۳ نظر:

  1. ترمه جان ....
    این یه روزیه دیگه ...
    خوبه باز سبزی پلو و کرفس رو استاد کردی ..ما که سیب زمینی ،گوجه ....با طعم قهر بابا ، گریه مامان.....میدونی دیگه ...عیده عید

    پاسخحذف
  2. والا این که تعریف کردی چیزی نیست که فقط تجربه شخصیت باشه...
    اصولا شب های عید تو خونه خیلی ها از این دعواهای مسخره هست...
    ولی طرز نوشتارت جوریه که شخصا حس کردم یه طرفه داری می بینی همه چیز رو
    و جز به خودت به احد الناسی حق نمی دی !!
    حالا...

    پاسخحذف