۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

آدم عجیبا!

یه سری آدم وجود دارن که واسه دهه سی هستن ٫ این آدما همه مثل همن خوبنا ٫ ولی بلد نیستن از خوبیاشون استفاده کنن شورشو در میارن و آدمو به چندش و بی اعصابی میرسونن ٫ بعد یه سری دیگه آدم وجود دارن که مال همون دهه باید باشن چون مثل اونان٫ ولی از دستشون در رفته و تو دهه پنجاه به دنیا اومدن .

بعد  کلا مادرها نودو هشت در صدشون ٫ به معنای واقعیه کلمه مادرن و میشه بپرستیشون ٫ یک درصدشون فقط مادری هستن که بچرو به دنیا میارن و به خیال خودشون حالا دیگه دین مادری ادا شده و خلاص و دیگه همچین کار زیادی به جز زودتر از سر روندن بچه ندارن ٫ یک درصد دیگه هم هستن که هم واقعا مادرن هم مثل اون یه درصدن ٫ اینا فکر ندارن ٫ درک ندارن ٫ یه لحظه فکر نمیکنن که بچه چیا میخواد چیا نمیخواد ٫ میزارن همینجوری بچه واسه خودش بزرگ شه ٫ درساشو باهاش کار نمیکنن ٫ آینده سازی نیکنن واسش ٫ جلوش هر حرفیو میزنن و چونکه غذا میپزن و شبا روی بچه رو میندازن دیگه احساس مادری میکنن ٫ بچه هم که بزرگ شد همش باهاش ساز مخالف میزنن و اصلا از اینکه میشه نشست پای حرف بچه و قانعش کرد یا فهمیدش خبر ندارن ٫ بزرگترم که شدن دنبال زن یا شوهر دادنشونن که زود تر برن : این دختره پولداره خوشگله دندون پزشکه بریم؟ ٫ اون پسره پولداره برج میسازه بگم بیان ؟؟ بعد دیگه میرن رو روان بچه دیگه .این بچه بعضی وقتا میشینه میگه واقعا این مادره خودش زندگی نکرده ! یه جوری رفتار میکنه انگاری چیزی از دنیا ندیده ٫ بعد میگه خب ندیده دیگه . بعد این بچه وقتی میره یه جایی میبینه مامانه پایه بچشه تو همه چیز باهاش همراهه ٫ مادره همه جوره بچشو ساپورت میکرده و میکنه اصن شک میکنه که آیا این موجودی که میگن مادر منه ٫ واقعاا هست یا نه داره نقش بازی میکنه ٫ بعد که به مهربونیایه بعضی وقتاش فکر میکنه میگه نه خب یه ذره که مادر هست ! این میشه که بچه با مادره راه میاد نه مادره با بچه ٫خلاصه میخوام بگم یه همچین مادری داریم ما که اتفاقا متولد دهه سی هم هست ...

* بعد یه سری آدم هستن که متولد دهه بیستن و اصن یه باباهایه خوب و مهربونو ماهی در میاد ازتوشون که واقعا نوشتن در بارشون احتیاج به متخصص داره٫ انقدر تودرتوان و نمیشه زندگیشونو بو برد .اصن نیمشه فهمید که این چی فکر کرده مثلا فلان کارو کرده ٫ یه همچین بابایی هم داریم ما
 ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر