۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

یکی باید باشه شاید ...

ـاصن تو رو بیخیال شدم ٫ صبرم زیاد شده ٫ این دلمو چیکار کنم ٫ فکرمو چی کار کنم ! بارون و قدم زدنو چیکار کنم ٫  بابا اصن خودمو چیکار کنم ؟!

ـ عمه میگه با پسره به هم زدی ؟ سرمو تکون میدم ٫یعنی همین سوال کافیه . سرشو کج میکنه٫ با یه قیافه واقعا عجیب و سوز شدیدی میگه آخه گناه داشت ! یهویی قاطی کردی چرا ؟؟؟ میگم عمه مگه مرض دارم یهویی قاطی کنم آخه 

ـ ماهی شکم پر درست کردم با کله ٫ تا همینجاشو  که لیز میخورد و شکمش دوخته نمیشد و کلی تحمل کردم ٫ ولی اون صحنه ای که تو ماهی تابه اون وسط چشمش زد بیرونو دیگه نتونستم تحمل ٫ هیچ وقت توان چندشم به این حد نرسیده بود و فکر کردم واسه بالا بردن صبرم تمرین خوبیه
 ...

۱ نظر:

  1. آنان که رفتند ، آنان که ماندند ...
    آنان که به تعطیلات نوروزی رفتند و آنانی که در خانه ماندند ...
    آنانی که رفتند که رفتند
    و آنانی که ماندند لابد باید که آشپزی بکنند دیگر !

    پاسخحذف