۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

اصن چی شد اینجوری شد !

میدونی من نمیدونم اصن چی شد که من کاری کردم که تورو مطمئن کردم از موندن ٫ از نرفتن و نه تنها تو بلکه همه رو مطمئن کردم ٫ خودمم همینطور . اصن چی شد!!! چیزایی که باید یادم بیاد نمیاد ٫ یعنی میادا ولی تیکه تیکه تو زمانهای خاص . من چرا اینکارو کردم که بعد رفتن من ٫ تو اینجوری خورد بشی ٫ تو چرا بس نکردی ٫ چرا یه لحظه به خودت نگفتی نکنه بره ! میدونی اینروزا خواب اونروزاایی رو میبینم که غرق خواب بودی ٫ دمر میخوابیدی هر چه قدر صدات میکردم بیدار نمیشدی و اصن نمیفهمیدی من چی میگم و چی کار دارم میکنم فقط سریع بوسم میکردی و بغلم میکردی میگفتی بخواب منم بی حرکت میموندم ٫ بعد فکر میکردم که اینی که اینجا آروم خوابیده همونه که همش اشکتو در میاره ٫ کاشکی همیشه اینجوری بمونه٫ ولی بیدار که میشدی خبری از اون آرومی نبود ٫ شاید همیشه از اینکه اومدم پیشت پشیمون میشدم . میدونی یاد اون صبحونه های تو رختخواب افتادم ٫ یاد اون املتهای هرروز ٫ یادته ؟ میگفتی املت بخور بعد برو یکم دیگه حاضره . کاشکی انقدر نمیموندم املت بخورم که اینجوری بشه . یاد پارسالم که اذیتم میکردی میگفتی سال تحویل باید پیش من باشی و من حرس میخوردم که نهههه میخوام خونه خودمون باشم و دلم میخواد باتو تو خونه خودمون سال تحویل داشته باشم و نمیدونستم تو داری همینجوری میگی ٫ یاد اون شوخیه همیشگیتم که هر چی میشد میگفتی به شرطی که ... یادته ؟؟ الان که فکر میکنم میفهمم شوخی میکردی ولی اونموقع فکر میکردم واقعنی میگی و چه قدر اذیت میشدم و همش تو دلم میگفتم اینکه میدونه من بدم میاد چرا حرسم میده . واسه من که سوالای مردم تمومی نداره واسه تو چی ؟؟؟ من دیگه خسته شدم از سوالاشون با اینکه میدونن میپرسن٫ دیگه لبخند میزنم ٫ توانی برای توضیح چیزی که ازش به هیچ وجه سر در نمیارنو ندارم ٫ تو چی؟ تو چی میگی بهشون ؟ میدونی هزار سالم بگذره این منو تو روهم میمونیم حالا اگه شده صد تا زندگی هم تشکیل بدیما بازم این یاده که نمیره گمشه٫ این اسمه رومون میمونه سرجاش و دل آدمو میسوزونه تا آخر عمر . یادته میگفتم الان که جوونیم زندگی داره اینجوری مارو بعله دیگه چه برسه به ده سال ٫ بیست سال ٫ اصن سی سال دیگه٫ تا اونموقع چیا که نمیخواد سرمون بیاد . الان این یکی از هموناس . بعد یکی دیگش اینه که منو تو کجای دنیا یه بغل فیکس خودمون پیدا کنیم  ٫ یکی که وقتی میخندیم خودش دوزاریش بیوفته موضوع چی بوده ٫ کی باز پیدا میشه که هروز صبح واسه بغلمون پرپر بزنه ٫ اصن کی پیدا میشه آدمو بفهمه تو یه کلمه ؟؟ دیگه واسه اولین بار کاری نیست انجام بدیم ٫ همه اولین بارارو باهم انجام دادیم ٫ همه جا ٫ همه چیز یه خاطره ای داره هر چند کوچیک ٫ هر چیزی یه یادی داره . تورو نمیدونم ولی من حالا حالا ها به زندگیم برنمیگردم ٫ فقط حسرت اینو میخورم که کاشکی یه کمی به بیشتر از دو دقیقه دیگت فکر میکردی و الان این نبود روزگارمون ٫ میدونی با اشکات منو خورد کردی ؟؟ کجا بود اونا تا اونموقع ؟ هرچی فکر میکنم به هیچ جا نمیرسم فقط میخوام با سرعت تمام جلو برم تنهای تنها ٫ چون که دیگه هیچ کسی نیست که فیکس من باشه ٫ هر چی گفتم بهت بیشترش چرت بوده واسه دور کردن تو ٫ واسه نا امید کردن تو بود . نه من یادم نرفته خودم رفتم و اصلا هم پشیمون نیستم چونکه کاملا استفادمو بردم از سهمم ولی تورو نمیدونم .اینو بدون که اصن دنیای من رو فکر تو میگذره تمام مدت و بدون که بعضی وقتا دلم پر میکشه برای یه لحظه بوت٫ نه عزیزم بوی تو هیچ وقت از من نمیره من تا ابد بوی تورو میدم .اینارو نمیگم که چیزی بگی یا اینکه بخوام منظوری داشته باشم ٫ فقط خواستم بدونی خیلی چیزایی که واسه خودت ساختی با فکر٫ اشتباهه .  فقط یه وقتایی هوس کردی بیا پشت پنجره ببینمت
 ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر